الهه ی الهام
انجمن ادبی
نام کتاب: نیلوفری ها به اهتمام: اقبال مظفری ناشر: نشر آتنا/تهران/پاییز 1378 تعدادصفحات: 301 صفحه
نیلوفری ها به همت و سرمایه ی همسر و همدل زنده یاد « موسی مرادی» و به پاسداشت یاد او و سال ها همسفری در راه زندگی با هنرمندی شوریده و گمنام به چاپ رسیده است. آقای اقبال مظفری که پیش تر رمان« امیلی و عروس ایرانی اش» را معرفی کرده ام، یادگار نامه ای را جمع آوری کرده به پاس و یاد دوست هنرمندش، مرحوم « موسی مرادی» در این مجموعه خلاصه ای از زندگی موسی مرادی و تعدادی از سروده ها و مقالات و گفت و گوهای آن مرحوم آورده شده است. در فصلی هم شعرها و نوشته هایی از دیگران که به مناسبت همین گرامیداشت، جمع آوری شده، گنجانده شده است. بیشتر از همه قلم داستانسرا و تخیل شاعرانه ی خود مؤلّف- اقبال مظفری- است که در این جُنگ خودنمایی می کند. داستان کوتاه« هفت خواهران» از آن دست داستان هایی است که برای همیشه در خاطر خواننده اش می ماند.
بهمن نود و دو/حسن سلمانی چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:اقبال مظفری,نیلوفری ها,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 13:3 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب:گزیده ای از اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ گردآورندگان: نرگس یزدی- معصومه امیرلو چاپ: دفتر هنر و ادبیات صریر نوبت چاپ:اول- بهار 1388 تیراژ: سه هزار نسخه در قطع جیبی
-پنجاه هزار فرانک از دارایی خود را به بینوایان می بخشم. - میل دارم جسدم را با تابوت فقرا به گورستان ببرند. - از دعا و طلب مغفرت بیزارم. - می خواهم همه مرا دعا کنند. - به خداوند ایمان کامل دارم. از وصیت نامه ی ویکتور هوگو. ادامه مطلب ... پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:عالیجناب پاپ,حسن سلمانی,کتاب,الهه ی الهام, :: 7:27 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب:حالات و مقامات م. امید نویسنده: محمدرضا شفیعی کدکنی ناشر:سخن، تهران 1390 تعدادصفحات:256
«شعرهایی هست که فقط می خوانیم. شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم.شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم و تحسین می کنیم. اما شعرهایی هم هست - و چه اندکیاب!- که می خوانیم و مارا به شگفتی وامی دارد. شعرهایی که حتی شاعر نیز پس از سرودن و دور شدن از آنها، نسبت به آنها حالت شگفتی دارد... اما از شعر هیچ کس در شگفت نشده ام جز بعضی از شعرهای اخوان ثالث( بعضی شعرهایی که او در فاصله ی 1335-1345 سروده است.)» چند سطر بالا عین متن دکتر شفیعی کدکنی است که در صفحات 240و241 آمده است. وقتی این سطور را می خواندم به یاد نوجوانی ام افتادم که نمی توانستم شعر نو را، حتی بخوانم چه رسد که بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. بر حسب یک اتفاق خوش و از قضا در چارچار آن سال « زمستان» م.امید من را با شعر امروز آشتی داد و چه خوش اقبال بودم که با زمستان شروع کردم! به دلم نشست. امروز دست دوستی را که با زمستان مستم کردم خالصانه می بوسم و وامدارش هستم.
ادامه مطلب ... یک شنبه 1 دی 1392برچسب:اخوان ثالث,حسن سلمانی,شفیعی کدکنی,الهه ی الهام, :: 8:26 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: از کافه نادری تا کافه فیروز مؤلف: مهدی اخوان لنگرودی انتشارات مروارید ، تهران چاپ اول: بهار1392 تعدادصفحات: 230 صفحه طرح جلد کتاب تصویری قدیمی و سیاه و سفید از ساختمان دو طبقه و آجرنمای مهمانخانه ی نادری است که بر تابلوی سر در محرابی شکل آن هم به لاتین و هم به فارسی نوشته شده: کافه قنادی نادری. مهدی اخوان لنگرودی که خودش از شاعران معاصر است و در حال حاضر ساکن وین ، این کتاب را که حاوی خاطراتش از کافه های نادری و فیروز و چگونگی دیدارها و آشنایی هایش با بسیاری از هنرمندان همدوره اش مخصوصاً شاعران نوپرداز است به رشته تحریر درآورده است و به زیور طبع آراسته شان کرده. یک نسخه از این کتاب به واسطه ی دوست عزیزم، مجید خادم، از دوست مشترکی - که باید مهربان باشد و ملایم و من هنوز آن چهره را ندیده ام- به دستم رسید. اسمش جلیل مظفری است. اهل شعر و کتاب و دل و اصالتاً سَنقریست. همشهری مجید خادم خودمان. شعرهایش را هم خوانده ام و شعر آدینه اش را برای تبرک در وبلاگم دارم. قرار شده یک هفته ای کتاب را بخوانم و پس بدهم تا به دست کتاب خوان های سنقری هم برسد. گویا تهیه ی کتاب هایی از این دست و تازه منتشر شده در شهرستان هایی مثل سنقر، کمی سخت است که دوستان از تهران برایشان می فرستند. کتاب، قبل از فهرست و پیش گفتار با بریده ای از « افسانه» ی « نیما» آغاز شده است: « این، زبانِ دل افسردگان است نه زبانِ پیِ نام خیزان، گوی در دل نگیرد کَسَش هیچ. ما که در این جهانیم سوزان حرف خود را بگیریم دنبال.» ادامه مطلب ... سه شنبه 29 مرداد 1387برچسب:کافه نادری,کافه فیروز,مهدی اخوان لنگرودی,الهه ی الهام, :: 16:44 :: نويسنده : حسن سلمانی «مادر ترزا»
تصویر دوشیزه ی سالخورده و تکیده ای روی جلد کتاب است که با آن ساری سفید با سه نوار آبی در حاشیه ی سربندش و لبخند مهربانش که هیچ گاه از حافظه ی بیننده محو نمی شود. مؤسسه ی فرهنگی منادی تربیت یک سری کتاب چاپ کرده با عنوان کلی« افرادی که به جهان خدمت کرده اند» و اولین کتاب از این مجموعه « مادر ترزا» است که خانم شارلوت گری آن را نوشته و خانم منیژه اسلامی آن را به فارسی ترجمه کرده است. نسخه ای که در اختیار دارم، چاپ چهارم در سال 86 است. این کتاب ، شرح داستانی درباره ی یکی از بزرگ ترین دست آوردهای انسان دوستانه ی روزگار ماست. در این کتاب به ما گفته می شود که چگونه مادر ترزا و یارانش می توانند زندگی را در فقر کامل اداره کنند. مادر ترزا( اگنس گُنجها) در 29 آگوست 1910 در شهر اسکوپی کشور آلبانی در خانواده ای آلبانیایی متولد شد. در سال1948 کارش را در کلکته ی هندوستان آغاز کرد. فقرا، طرد شدگان، عقب ماندگان ذهنی، بی خانمان ها و افرادی را که واقعاً در حال مرگ بودند و کسی نبود که از آن ها مراقبت کند، زیر چتر مهربانی خودش می گرفت. او با دست خالی و بدون هیچ پولی و بدون آن که سازمان یا ارگانی از او حمایت کند، کارش را شروع کرد. با تمام وجود اعتقاد داشت که اگر با «عشق» کار کند، دیگران از او پیروی می کنند و اکنون یارانش در بیش از هفتاد کشور به یاری دردمندان می شتابند. در دسامبر 1979 مادر ترزا جایزه ی صلح« نوبل» را دریافت کرد. او غرق در مسرت بود، نه برای خودش، بلکه به این دلیل که جهانیان با درماندگان تحت سرپرستی او بیشتر آشنا می شدند.
نکته ای که بیشتر از هر چیزی توجه مرا جلب کرد، این بود که اولین خانه ای که برای مرکز سازمان مذهبی مادر ترزا اختصاص یافت و پایگاهی شد که صدها گروه از خواهران از آنجا به سراسر جهان پخش شدند، از جوانمردی و گذشت یک مسلمان فراهم شد. و آن خانه مسجدی بود که در اختیار قاضی مسلمانی بود و به دلیل تقسیم هندوستان و کوچ به پاکستان باید آنجا را ترک می کرد. مرد مسلمان بعد از تحویل مسج به مادر ترزا گفته بود:« من خانه را از خدا گرفته ام و آن را به او برمی گردانم.» همانطور که مادر ترزا دریافته بود که این انسان است که مردم را با عناوین متفاوتی درگیر و از یکدیگر جدا می سازد، نه خدا! سخنی از مادر ترزا: « امروزه، صحبت کردن از فقر باب روز است. اما شناختن، زندگی کردن و خدمت کردن به فقرا، مطلبی کاملاً متفاوت است.» این کتاب در 104 صفحه و در قطع رقعی چاپ شده و دارای عکس های زیبایی از مادر ترزا و خواهران در حال خدمت به بشریت است. انتخاب و معرفی: حسن سلمانی 18/1/92
شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : حسن سلمانی کتاب: « رد، گفت و گزار سپنج...» نشر چشمه و نشرپارسی در پاییز1371 اولین بار این کتاب را که به قلم محمود دولت آبادی است، در 393 صفحه به چاپ رسانده و منتشر کرده است. این کتاب شامل مقاله ها، نقدها، گفت و شنودها، و سخنرانی های دولت ـآبادی تا پیش از تاریخ چاپ کتاب است. دولت آبادی در دیباچه ی کتاب با عنوان سخن کوتاه توضیح داده است که:« رد» به معنای نشان و اثر است و کنایه از گذر و گزار استدر مسیر گذشته ای که می تواند دور یا نزدیک باشد.وقتی از مسیری می گذری، رد تو بر جای می ماند و این همان نشانه هاست که در مسیر پیموده شده از خود به جای نهاده ای.نشانه هایی در مسیر عمر و بستر زمانی که خارج از اراده ی تو سپری شده و حدّ دخالت تو در آن، همین بوده است و بس... نویسنده ی پُرآوازه ی رمان بزرگ« کلیدر» که از افتخارات ادبیات داستانی سرزمین ماست، در این کتاب خاطره ای کوتاه از دیدارش با صمد بهرنگ، دیداری از دراویش سنندج، نامه ای سرگشاده به رییس رادیو و تلوزیون اول انقلاب( احتمالاً صادق قطبی زاده) و نیز در احوال رُمان، مطالبی را در قالب مقاله آورده است. و همچنین به نقد و بررسی چند کتاب پرداخته و اندیشه های برتولد برشت و مسایل روز تئاتر و سینمای ایران را به بوته ی نقد کشیده است. مخصوصاً از مسعود کیمیایی که فیلم «خاک» ش را از داستان« اوسنه ی باباسبحان» او ساخته و پرداخته است دلِ پُری دارد و تغییرات به وجود آمده در داستانش را برنمی تابد. قسمت های دیگر کتاب« رد» شامل مصاحبه ها و سخنرانی هایش پیرامون موضوعات گوناگون تئاتر، ادبیات، تعصّب، خلیج فارس، طرب و تحول هنر است که همگی خواندنی هستند، هرچند بیست سال از زمان انتشار آن می گذرد. این روزها بعضی از جملات او را به شکل پیامک در تلفن های همراه می بینیم ، و این نشان از آن دارد که مردم هنوز دوستش دارند و خالق کلیدر و باباسبحان و جای خالی سلوچ را می ستایند. فرازهایی از کتاب«رد»: * اول باید چیزی برای گفتن باشد، تا به نیاز آن زبان به وجود بیاید. *نوشتن نوعی راهجویی و راه جستن به حقیقت است، و در فعلیّت خود سر بر دیوارهای ناشناخته کوفتن است. نوشتن کشف و شکار لحظه های تیزتک و گریزپای است که هرگاه به چالاکی نتوانی به چنگشان بیاوری از دست تو گریخته باشند. نوشتن شکار خیال است نه حتی و نه تنها شکار اندیشه، که خیال هزار بار از اندیشه گریزپاتر و پُرپَروازتر است. * اکتساب(در نوشتن) خود تا حدّی یاری دهنده است... یاری دهنده، و نه خلق کننده و آفریننده. * هنرمند از جنون ناگزیری، از بی تابی مجهول آغاز می کند و سپس – شاید- به دانستن می رسد. هنرمند در تلاش رسیدن به شناخت، دائم جان می کند. * مسئولیت انسان در قبال انسان و محیطش، بر اثر رنج و آگاهی حاصل می شود. * رنجی که هر فردی برده است و می برد، ناشی از احساس دلبستگی مستقیم و لاجرم احساس مسئولیت او نسبت به آن حادثه است. هیچ هنرمندی بنا به توصیه ی هیچ پیغمبری نمی تواند، شبانه روز با خودش قرار بگذارد که صبح فردا با «احساس مسئولیت»وارد خیابان بشود. بلکه کار هنرمند، در نطفه، به علت احساس مسئولیت شدید و حتی بیش از اندازه ی او آغاز می شود. * نویسنده ی ایرانی در ناگزیری زیستی خود می نویسد. می نویسد چون زنده است و زندگی او شکل و معنای خاص دارد و حقیقی ترش این که: می نویسد، چون نمی تواند ننویسد. * آن کس که اساس کارش را بر حسابگری و ترس از دیگران می گذارد، اعتماد به نفس و صمیمیت لازم را در کار خود پیدا نکرده است؛ و چنین کسی نمی تواند ما را در کار خود با خود یار کند. این آدم تنها به عنوان « قرارداد» ی که با چشم و نظر دیگران بسته، دارد می نویسد. * یکی از خصلت های برجسته ی هنرمند،بی نیازی اوست. * اثری ارزشمند و با حیثیت حاصل نمی شود مگر در عرق ریزان روح هنرمند. * داستان نویس تابع ضرورت است و با توانایی نسبی خودش دنیا را بیان می کند و آرزوی خود را بر آن می افزاید یا می تواند بیفزاید. * بردگان تحقیر شده ترین و نیرومندترین اند. * درخت آرزو همیشه از انسان بلندقامت تر است- به نقل از سیاوش کسرایی. * ادبیات ادعانامه ی شایستگی هر ملّت است. * در جامعه ای که آزادی وجود نداشته باشد همه چیز سیاسی می شود. * مرگ با ما می زاید، با ما زندگی می کند و در ما می میرد. لکن زندگی ادامه می یابد. مرگ آسان است، دشوار، زندگیست. * به رغم خشونت و سبعیت فرهنگ سیاسی، در زبان و اندیشه ی ما، عشق میراثی جلیل و جاودانه است. زبان ما زلال عواطف است در مدارا، قناعت و عشق. و عشق در اندیشه ی ما تلقّی یی هستی شناسانه است به واسطه ی اشراق، و فراگیر است از ذرّه تا وجود، از جزء تا کل؛ به صحرا شدم عشق باریده بود... * پس با این تلخی و سرما، بگذار از زبان مردی که قناعت وار تکیده بود و نفرینش آن بود که به روزان و شبان، کلمات را از گُرده ی ابتذال بالا بکشاند، با آیندگان بگویم: ما عشق را باور داشته ایم انسان را و قناعت را هم! حسن سلمانی-اسفند92 یک شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده : حسن سلمانی صفحه قبل 1 صفحه بعد موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|